ای از تمام اهل جهان غصه دار تر
وی از تمام عالمیان بی قرار تر
هر شب به سوی کرب و بلا می کنی گذر
آقا چقدر دست عزا می زنی به سر
در زیر بار غصه شده قامت تو خم
جاری ز چشمه سار دو چشم تو گشته یم
با یاد آن سفینه که در کربلا شکست
هر صبح و شام کار تو خون گریه کردن است
بشکست تا ستون خیمه ی اسلام راستین
آتش گرفت سینه و گشتی تو دلغمین
بستند آب را و چو جیحون گریستی
هر سر که رفت بر سر نی خون گریستی
هر کودکی که ناله بر آورد از عطش
رفت از تو تاب و طاقت و رفتی به حال غش
هر جا که تیر ظلم به چشمی بشد فرو
از اشک دیده در غم او کرده ای وضو
از ناقه چون که کودکی افتاد بر زمین
از شش جهت برای تو غم رفت در کمین
ناموس دین که وارد بزم شراب شد
قلب تو سوخت از غم و در التهاب شد
هر جا که کودکی به روی خارها دوید
از پای کودکان و ز چشم تو خون چکید
وقتی که گوش پاره شد و گوشواره رفت
آقا توان و تاب تو و راه چاره رفت
وقتی سری میان تنوری گرفت جا
از خون دیده صورت و دست تو شد حنا
بر روی نیزه رفت چون که سر سیدی شهید
یکباره موی تو ز غم و غصه شد سفید
بر روی نیزه چون که سر آفتاب شد
آتش گرفت سینه و قلبت کباب شد
می سوخت خیمه ها و یتیمان به بند غم
از غصه بود در دلت آقا دو صد الم
وقتی که حلق کودکی از تیر کین درید
باران اشک تو به روی گونه می چکید
افتاد چون به خاک علمدار کربلا
کردی میان بحر غم و غصه ها شنا
می خورد سنگ غم به سر آل مصطفی(ص)
تا در تمام عمر نشینی تو در عزا
آمد به گوش نغمه ی قران ز روی نی
گشتی اسیر درد فراوان ز روی نی
شد کاروان غصه سوی شام غم روان
یک باره شد بهار شما زرد چون خزان
تا اسب بی سوار سوی خیمه ها دوید
آقای من ز بار مصیبت قدت خمید
زینب(ع) که زد به چوبه ی محمل جبین خویش
آتش گرفت سینه و قلب تو ریش ریش
ما نیز در عزای جد تو هستیم سوگوار
همراه با تو دیده ی ما نیز اشکبار
سخت است سخت گر چه غم و درد انتظار
هستیم ما به وعده وصلت امیدوار